مریم کشاورزیان

مشتاقم تا خدا از طریق من بیافریند

دسته‌بندی: خاطره ها

کلاس معارف فرقی با کلاس خالی نداشت چون...
خاطره ها

کلاس ساکت‌

کلاس ساکت بود. از کسلی درس معارف بود یا از خواب‌آلودگی ساعت3تا5، هرچه استاد به هم می بافت، کسی لب تر نمی کرد. هرچه می‌پرسید

ادامه مطلب »
مهمانی خانه مادربزرگ فره ناهار پهن شد . غذا کشک بادمجان بود.
خاطره ها

یک کاسه کشک

سفره بلندبالای ناهار درخانه کاهگلی و روستایی مادربزرگ پهن شد. همه ، تنگ و چسبیده، در کنار هم نشستیم. غذا کشک و بادمجانِ محبوب بود.

ادامه مطلب »

خاطره‌­نویسی چرا؟

سالهاست خاطره نویسی جزئی جدایی ناپذیر از دنیای نوشتن من است. قدیمی ­ترین اثر مکتوب به جا مانده از خاطرات من مربوط به دهم شهریور

ادامه مطلب »