مریم کشاورزیان

مشتاقم تا خدا از طریق من بیافریند

پیامک

  باید دخترت را بغل کنی

  • سلام

آهسته، زیرلب و به زور، مثل همیشه.

  • سلام دخترِ خوشگل بابا، کلاس داری؟

چشمهایش گرد شد، صاعقه زد به طرفم.

  • آره کلاس دارم باید زود برم.
  • بیا صبحانه گذاشتم. رفتم نون داغ برات خریدم، سرشیر هم که دوست داری خریدم.

گردی چشمش بیشتر شد. روی صندلی نشست.بلند شدم برایش چای ریختم و مقابلش روی میز گذاشتم. خم شدم و پیشانی‌اش را بوسیدم. لبهایش از هم باز شد و با تعجب، خیره به چشمانم نگاه کرد.                                              

  • چیه خوشگل خانوم، چرا اینجوری نگام می‌کنی؟
  • آخه عجیب شدی، یه جوری شدی.
  • چجوری؟ میگم خوشگل خانوم و اینا

سرشو پایین انداخت و زیرلب گفت: آره دیگه

  • خب فکر کردم می دونی خوشگل بابایی، عزیز بابایی، دختربابایی، نورچشم بابایی، همه کس بابایی. بازم بگم!

ریز خندید، گل از گلش شکفت. گوشیش روی میز ویبره رفت. چیزی تایپ کرد. بلندشدم.

  • یه چای دیگه می خوری بریزم؟

مشغول مالیدن سرشیر روی بربری شد.

  • نه
  • صبرکن حاضر شم، خودم می رسونمت.
  • نه کلاسم کنسل شد. بچه ها الان خبر دادن.

لبخند زدم، دستم را دور گردنش حلقه زدم و بوسیدمش و آرام کنار گوشش گفتم:

  • یادت نره تو همیشه دختر خوشگل منی و…
  • و چی؟
  • خیلی دوسِت دارم.

چشمم به آخرین جمله تایپ شده روی گوشیش افتاد.

  • نه نمیام اصلاً.

باید هر روز بغلش کنم و کنار گوشش بگویم. 

 یادم رفته بود که باید دختر را بغل کرد و کنار گوشش زمزمه کرد قبل از اینکه اس‌ام‌اس قرار با یک پسر غریبه رو تو گوشیش ببینی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *